معنی غالب دهلوی

لغت نامه دهخدا

غالب دهلوی

غالب دهلوی. [ل ِ ب ِ دِ ل َ] (اِخ) رجوع به غالب نجم الدوله شود.


دهلوی

دهلوی. [دِ ل َ] (اِخ) عبداﷲ علام الدین بغدادی دهلوی صدیقی حنفی. او راست: الدره السنیه فی الرد علی المادیه و اثبات النوامیس الشرعیه فی الادله العقلیه. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).

دهلوی. [دِ ل َ] (ص نسبی) منسوب و متعلق به شهر دهلو (دهلی) (ناظم الاطباء).

دهلوی.[دِ ل َ] (اِخ) عبدالحق. او راست: مقدمه فی مصطلح الحدیث چ هند 1899 م. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).

دهلوی. [دِ ل َ] (اِخ) عبدالغنی محمدبن اسماعیل بن عبدالغنی دهلوی متوفای 1247 هَ.ق. او راست: 1- الادراک التخریج احادیث ردالاشتراک، چ هند 1290 هَ.ق. 2- الجناح الحاجه، شرح سنن ابن ماجه، چ دهلی 1281 هَ.ق. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).

دهلوی. [دِ ل َ] (اِخ) محمدحسین. او راست: رفعالالتباس عن بعض الناس. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).

دهلوی. [دِ ل َ] (اِخ) محمد مولوی ساکن حیدرآباد. او راست: السیره المحمدیه والطریق الاحمدیه. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).

دهلوی. [دِ ل َ] (اِخ) امیرخسروبن سیف الدین محمود، شاعر پارسی گوی هند در قرن هفتم و اواخرقرن هشتم. رجوع به امیرخسرو در همین لغت نامه شود.

دهلوی. [دِ ل َ] (اِخ) عبدالرحمن هندی حنفی. او راست: روض المجال فی الرد علی اهل الضلال. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).


غالب

غالب. [ل ِ] (اِخ) ابن جبرائیل الخرتنگی. رجوع به ابومنصور غالب... شود.

غالب. [ل ِ] (اِخ) ابن خطاف القطان. ابوعفان تابعی است. رجوع به غالب بن قطان شود.

حل جدول

غالب دهلوی

شاعر قرن 13

نام های ایرانی

غالب

پسرانه، چیره، نام شاعری در قرن سیزدهم، غالب دهلوی

فرهنگ عمید

دهلوی

از مردم دهلی: امیرخسرو دهلوی،


غالب

غلبه‌کننده، چیره‌شونده،
چیره، پیروز،
افزون، بسیار، فراوان،
قسمت بیشتر چیزی،
* غالب آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * غالب شدن
* غالب ‌اوقات: (قید) بیشتر اوقات،
* غالب شدن: (مصدر لازم) غلبه ‌کردن، چیره‌ شدن، پیروز شدن،

معادل ابجد

غالب دهلوی

1088

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری